فریاد خاموش
فریادی که با تمام جوهر قلممان روی کاغذ می پراکنیم
گریه کردن.فراموش شدن.تمام این داستان ها را در سطل آشغال می ریزم.در سطل آشغال بسته نمی شود.
خنده ام می گیرد.چه قدر داستان غمگین. در تمام این مدّت چه قدر غمگین بوده ام.دوست دارم دنیا را از زاویه ی دیگری نگاه کنم.می خواهم فقط شادی ها را ببینم.پس قلم را بر می دارم و دفتر را باز می کنم.از تمام شادی های عمرم می نویسم. چه قدر کم. از خانه بیرون می زنم. همه به من لبخند می زنند.من و تو می دانیم که نیاز نیست به دنبال غم برویم چون خودش می آید ولی شادی این طور نیست.
نظرات شما عزیزان:
Design By : Night Melody |