گاهی..

فریاد خاموش

فریادی که با تمام جوهر قلممان روی کاغذ می پراکنیم

 گاهی تنهایی...

گاهی ناراحتی...

گاهی هیچ کسی پیشت نیست...

به بقیه نگاه می کنی.حسرت می خوری...

نزدیک ترین کسی رو که داری صدا می کنی.می گی:بیا،بیا.ولی نمیاد.

یه گوشه برای خودت می شینی...

شروع می کنی به نوشتن.ازدرد هایت می نویسی...

بزرگ شدنتو هیچ کسی نمیبینه...

می بینن نیستی ،میگن مردی ،ولی هیچ کس نفهمیده:کی؟چه موقع؟نه شوخی می کنی!

اون موقع من و تو با هم هم دردیم...

به سلامتی مامان باباهایی که بچه هاشونو بزرگ می کنن ،براشون هر کاری می کنن ولی که چی؟

پسرا شون می رن هر کاری که می خوان می کنن،پول بابا هاشونو که می ره مو سفید می کنه می ریزن دور ،خسته و کوفته ،به امید دیدن پسرش که می ره درس می خونه و از پول استفاده ی درست می کنه بر می گرده خونه...

ولی می بینه که پسرش بازم داره بازی می کنه...

وقتی قیمت شهریه مدرسه رو می پرسه چشاش قرمز می شه. هیچی پول نداره ولی پیش خودش می گه:

من 5 ملیونو می دم.میدونم که پسرم درس می خونه،ولی پسرش هنوز پایه کامپیوتره.

به سلامتی باباها          ((روزشون مبارک))



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 2 خرداد 1392برچسب:,ساعت 12:32 توسط مهم نیست...| |

Design By : Night Melody